IIMDB : Ratings, Reviews, iranian films and serial

علی در کارخانه ای به عنوان نگهبان شیف شب به کار مشغول است. او به شکار علاقه زیادی دارد و از همین رو به دلیلی مدتی در زندان بوده است. با اصرار از مدیر کارخانه درخواست روزکاری میکند ولی با درخواست او موافقت نمی‌شود. یک روز به خانه بازمی‌گردد و متوجه می‌شود همسرش سارا و دختر شش ساله‌اش صبا مفقود شده‌اند. پس از چند ساعت انتظار پلیس به علی می‌گوید که همسرش در جریان درگیری بین پلیس و معترضان گلوله خورده و کشته شده است.

In an act of vengeance, a young man randomly kills two police officers. He escapes to the forest, where he is arrested by two other officers. The three men are surrounded by trees, the woods. They are lost in a maze, a desolate la...

روایتگر داستان بچه ای است که می خواهد وارد این دنیا شود و فراز و نشیب های این دنیا، او را دچار چالش می کند.

Charming drama set in a rural area of post-war Iran. This heartwarming story follows a thoughtful young woman who serves as a leader to the community and a seemingly naive young man who is smitten with a local girl. The film obser...

پوپک (مهناز افشار) به‌تازگی از خارج برگشته است. خاله‌اش احترام‌السادات (با بازی مریم امیرجلالی)، که به خاطر بیماری در بیمارستان بستری می‌شود، وی را به مباشرش، مش ماشاالله (فرهاد آئیش) که فردی خشک است می‌سپارد….

It's a funny social story about a family in Iran, see a few days of their life and clash of cases

در فیلم کسی از گربه های ایرانی خبر نداره, اشکان و نگار دختر و پسر جوانی هستند که بعد از آزادی از زندان، برای جمع کردن یک گروه جدیدِ موسیقی، به قلب تهران می‌زنند و سفری زیرزمینی را آغاز می‌کنند تا تک تک افراد گروهشان را از میان گروه‌های مخفی زیرزمینی پیدا کنند. آن‌ها می‌خواهند از ایران بروند تا خودشان را به جشنواره‌های برلین و پاریس برسانند اما بیشترشان برای رفتن از ایران نه پول دارند و نه پاسپورت. نادر (حامد بهداد) تلاش می‌کند تا برایشان پاسپورت جعلی ردیف کند و قبل از رفتن‌شان ترتیب کنسرت مخفی در تهران را بدهد و …

Iranian musicians Negar and Ashkan look for band members to play at a London concert - and the visas that allow them to leave Tehran to do so

در فیلم حریم,مرگ مرموز سه گردشگر انگلیسی که در حال بازدید از جنگلی در شمال ایران بودند، تنها چیزی است که در ذهن افسر محبی است. اما پرونده این گردشگران تنها موردی نیست که گزارش شده است...

The mysterious death of three English tourists, who were visiting a forest in North of Iran, is the only thing on Officer Mohebbi's mind. However, the case of these tourists is not the only one that has been reported...

در فیلم تابستان عزیز,عزیز و نوه‌اش حمید، بی‌خبر خانواده به مشهد می‌روند. حمید به دنبال تماشای مسابقه فوتبال است، اما عزیز مخالف اوست…

Hamid takes his grandmother to Mashhad to talk her into convincing his father to let him be a football player

در فیلم مردی که گیلاس هایش را خورد ,رضا، یک کارگر معمولی کارخانه، وقتی زنش طلاق می گیرد، باید مهریه همسرش را پس بدهد. همسرش زری به دلیل مشکلاتی که در زندگی مشترکشان وجود دارد به دنبال یکی از آنهاست. پس از انجام هر کاری که می تواند برای به دست آوردن پول انجام دهد، باید ...

Reza, an ordinary factory worker, must return his wife's dowry when they get a divorce. Because of problems in their marriage, his wife Zari is seeking one. After doing everything he can to try to scrounge up the money, he must ma...

داستان فیلم بیست دربارهٔ صاحب یک سالن پذیرایی به نام سلیمانی است که به توصیه پزشک معالجش، تصمیم می‌گیرد سالن را به فروش بگذارد. کارگران تالار که وابستگی زیادی به آن دارند، در مهلت بیست روزه‌ای که تا زمان واگذاری سالن دارند، مجبور به تلاش برای جلوگیری از این اتفاق هستند.

A once thriving reception hall has been reduced to catering to the funeral business and the somber rituals of death. The owner, Soleimani, is a sour, lonely and unloved old man who treats his workers with contempt, inflicting smal...

در فیلم کلبه چهار دانشجو برای انجام تحقیق به غسال‌خانه‌ای در جنگل می‌روند، اما موقع برگشت ماشین خراب شده و مجبورند دوباره به غسالخانه بازگردند.. اما اینبار یک قاتل در آنجا پنهان شده و این دانشجویان مزاحم کار او شده اند.. قاتل دانشجویان را می‌ترساند تا اینکه صاحب غسالخانه می رسد و قاتل را می‌گیرد..

در فیلم اسب دوپا, پسرکی برای یافتن شغل باید در مسابقه ای با بچه های فقیر دیگر شرکت کند. هر کدام از بچه ها بهتر بتواند بچه بی پایی را که پاهایش را در جنگ از دست داده برای رفتن به مدرسه کول بگیرد و چون اسب بدود برنده این شغل است. مسابقه سختی در می گیرد و سرانجام پسرک برنده می شود. پسرک در مقابل دریافت 1 دلار دستمزد روزانه، هر روز پسر بی پا را چون اسب به کول می کشد و با خود به مدرسه می برد و می آورد و وقتی که او را بر کول خود دارد با خرها و اسب هایی که در کوچه رفت و آمد می کنند، مسابقه می دهد اما…

A wealthy boy hires a poor child to carry him around like a horse