FA EN
خلاصه داستان :
آقای باهری در آخرین لحظات خود یک زمین کوچک به سرایدار خود آقای کوهساری می دهد اما پسرانش به دنبال آن قطعه زمین هستند. سلطان که دزد است، مریم دختر سرایدار را در بندر هوایی به جیب می زند. او اسناد آن قطعه زمین را در کیف پول دزدیده اش داشت، بنابراین به دنبال سلطان می گردد و او را پیدا می کند. یک داستان عاشقانه بین آنها شکل می گیرد.
In his last moments Mr. Baheri gives his janitor Mr. Koohsari a small piece of land but his sons are after that piece of land. Soltan who is a thief, pick pocketing the janitor's daughter Maryam in the air port. She had the documents of that piece of land in her stolen wallet, so she searches after Soltan and find him. A love story is evolved between them