داستان سریال شب های برره،در اواخر دهه 40 در ایران اتفاق می افتد. وقتی یک مرد تبعیدی سیاسی (انصاری) در روستایی به نام برره با مردمان روستایی عجیب و غریب با حرکات و لهجه های عجیب آشنا می شود.
Set in late 40s in Iran. When a politically exiled man (Ansari) meets strange rural people with weird actions and accents in a village called Barareh
1 بار برنده جایزه و 1 بار نامزد دریافت جایزه
فیلم پسر کشی داستانی اجتماعی و معمایی را روایت می‌کند که سختی‌های دهه‌های 1960 و 1990 را روایت می‌کند و به باور غلطی اشاره می‌کند که برای دهه‌ها زندگی خانوادگی را تحت الشعاع قرار داده است.
It tells the story of a social and enigmatic story chronicles the hardships of the 1960s and 1990s and points to a misconception that has overshadowed family life for decades
در فیلم مالیخولیا،مینا پس از مشکلات پزشکی و پس از مدت ها باردار می شود اما احساس می کند همسرش حسام او را نادیده می گیرد. از آنجایی که او درگیر مشکلات شخصی و خانوادگی همکارش شیرین شده و به تازگی از همسرش جدا شده است...
After having medical problems, and after a long time, Mina becomes pregnant, but she feels ignored by her husband, Hesam. Since he has become concerned and involved with the personal and family problems of his colleague Shirin, who has recently divorced from her husband
در فیلم مرسدس،اسفندیار به دلیل بیماری پدرش موفق می شود مرسدس بنز گران قیمت را با آن به مسافرت برساند. اما او تصمیم می گیرد سفرش را به تعویق بیندازد تا بتواند یک روز را با این ماشین لذت ببرد. او به دنبال دوستانش می رود و با هم شروع به رانندگی در خیابان می کنند. بدبختی های زیادی که در آن روز برایشان پیش می آید اسفندیار را به قدری از ماشین منزجر می کند که صبح ماشین را تنظیم کرد...
Esfandiar because of his father's illness manages to get the expensive Mercedes to travel with it. But he decides to postpone his trip so he can enjoy a day with this car. He goes after his friends and together they begin to drive in the streets. Many misfortunes that happen to them in that day make Esfandiar so disgust about the car that in the morning he set the car
در فیلم فریاد،در جنوب ایران فاروغ که گاراژ دارد اجازه نمی دهد سهراب کار خودش را داشته باشد. آنها با هم دعوا می کنند و در این مبارزه فاروغ بر اثر سکته قلبی می میرد. برادرانش برای انتقام به دنبال سهراب می روند. سهراب با کامیونش به کافه فرار می کند. در آنجا با زنی باردار فاطمه آشنا می شود و تصمیم می گیرد او را به شهر ببرد. پسر صاحب کافه نیز با او می آید اما من...
In south of Iran Farough who has a garage is not letting Sohrab to has his own job. They fight each other and in the fight Farough dies of an heart attack. His brothers are going after Sohrab to take revenge. Sohrab flees with his truck to a cafe. There he meets a pregnant woman Fatemeh and decides to take her to the city. The cafe's owner boy too comes with him but i
در فیلم دندان مار،رضا، کارگر باسابقه یک چاپخانه که بینایی اش به دلیل شغلش آسیب می بیند، مادرش را از دست می دهد. او با یافتن ظلمتی که بر خانه حاکم است خارج از تحمل، می رود تا بر اندوه خود غلبه کند. او به خوابگاهی ختم می‌شود که در آنجا اتاقش را با پسری جنوبی به نام احمد که گروهی از کودکان یتیم جنگ زده را زیر بال دارد، تقسیم می‌کند. پس از اولیه
Reza, the veteran worker of a print house whose sight is adversely affected because of his job, loses his mother. Finding the gloom reigning over the home beyond bearing, he departs to overcome his sorrows. He ends up at a hostel where he shares his room with a southern guy called Ahmad who has a group of orphan war-stricken children under his wing. After the initial
1 بار برنده جایزه و 2 بار نامزد دریافت جایزه
در فیلم حکم،سهند، محسن و فروزنده در یک شب بارانی به خانه مهندس کاظم حمله می کنند و خانه را می دزدند و او را مجروح می کنند. آنها تصمیم می گیرند فروزنده را از ایران به کشور دیگری فرار کنند. دنبال رضا می روند تا برای فروزنده پاسپورت جعلی بگیرند. اما مشکلات از زمانی شروع می شود که سهند و فروزنده با یکدیگر اختلاف نظر دارند.
Sahand, Mohsen and Foroozande are attacking engineer Kazem's house on a rainy night and steal the house and injure him. They decide to flee Forouzande from Iran to another country. They go after Reza to get a fake passport for Forouzande. But the troubles begin when Sahand and Forouzande begin to disagree with each other
1 بار برنده جایزه
سریال رهایم کن داستان خانواده ای را روایت می کند که رابطه آنها بر اثر تصادف تغییر می کند و سرنوشت آنها را در مسیر دیگری قرار می دهد.
در فیلم گروهبان،گروهبان رستم دره کلایه که از نظر جسمی و روانی جنگ ویران شده است، بازنشسته می شود تا نزد خانواده اش در شمال ایران برگردد. در غیبت طولانی او همسرش گلبخت و پسرشان مجبور شدند در اتوسرویس برادر گروهبان مشغول به کار شوند. گلبخت که در ابتدا از بازگشت شوهرش خوشحال شده بود، به تدریج شوهرش را یک مشت غریبه می یابد. گروهبان می شنود
Ravaged physically and psychologically by the war, sergeant Rostam Darre Kalaye is retired to go back to his family in the northern part of Iran. During his long absence, his wife Golbakht and their son had to work in sergeant brother's auto service. Initially delighted by return of his husband, Golbakht gradually finds his husband a handful stranger. Sergeant hears
در فیلم پارتی،امین روزنامه نگار جوانی است که به خاطر چیزی که نوشته به زندان می رود، دوستانش می خواهند او را آزاد کنند، اما نمی توانند بنابراین تصمیم گرفتند با مهمانی در خانه خواهرش پول در بیاورند، اما همه چیز بدتر می شود
Amin is a young journalist who goes to jail because of something that he wrote, his friends want to free him, but they can't so they decided to make money by throwing parties at his sister's house, but everything gets worse
