IIMDB : Ratings, Reviews, iranian films and serial

داستان فیلم هفت ماهگی داستان زنی رعنا که هفت ماهه باردار است. او در آخرین بارداری خود یک بار فرزندش را از دست داده است و از این بابت به شوهرش مشکوک است. با اصرار شوهرش مهرداد برای دیدن خانواده اش به شمال می رود اما این بار هم تصادف می کند.

The story of a woman Rana who is 7 months pregnant. She has lost her child once in her last pregnancy and is suspicious of her husband about that. With the insisting of her husband Mehrdad she goes to visit her family in north but this time too has an accident

در فیلم اعتراض،امیر که به خاطر یک قتل در زندان بود پس از دوازده سال پشت میله های زندان آزاد می شود و متوجه می شود که اکنون بین نسل او و برادرانش فاصله زیادی وجود دارد.

Amir who was in jail for a murder gets free after twelve years behind bars and finds that now there is a huge gap between his generation and his brothers

هفت دوست قول می دهند که در آینده همدیگر را ملاقات کنند. در روز موعود همه می آیند به جز رامین که اکنون وکیل یک شرکت است. او در خطر است، بنابراین همسرش را به جایش می فرستد و خود را در مکانی نامعلوم پنهان کرده است. یکی از دوستانش علی که حالا پلیس است تصمیم می گیرد که ...

Seven friends promise to meet each other in the future. On the promised day all come except Ramin who is now a lawyer working for a company. He is in danger so sends his wife instead and has hides himself in some unknown place. One of his friends Ali who is now a police decides .

فضلی (سعید آقاخانی) پس از سال‌ها حبس به آغوش خانواده بازگشته است. او سعی می کند همه اعضای خانواده اش را در خانه والدین جمع کند اما در این راه مشکلات و داستان های زیادی دارد...

Fazli (Saeid Aghakhani) is back to his family after so many years in jail. He tries to gather all his family members in the parental house but in this way he has lots of troubles and stories

جاوید مسئولیت مت آمفتامین موجود در ماشینش را بر عهده می گیرد تا همسرش را از رفتن به زندان نجات دهد. پس از آزادی، افراد زیادی برای استفاده از او به نفع خود جلو می آیند.

Javid takes the responsibility for the methamphetamine found in his car to save his wife from going to prison. After his release, many people come forward to use him for their own good

زندگی یک مرد نابینا با ورود زنی سرگردان به زندگی او شروع به فروپاشی می کند.

The life of a blind man starts to fall apart when a wandering woman enters his life

مریم پس از معاینه خون متوجه می شود که پدر و مادرش والدین بیولوژیکی آنها نیستند. مریم مصمم است تا دریابد که پدر بیولوژیکی او کیست و چرا او هرگز برای او برنگشت. او پس از جستجوی بسیار، شماره تلفنی از افغانستان دریافت می کند.

After blood examines, Maryam finds out that her parents are not their biological parents. Maryam is determined to find out who her biological father is and why he never came back for her. After much searching, she gets a phone number from Afghanistan

مردی که گزارشگر خبر است از آمریکا به آلمان می رود تا پسرش را که در آنجا زندگی می کند ملاقات کند. آنجا به پسرش می گوید که الان طلاق گرفته است. پدر توسط دو پسر به جیب بر می گردد. پسر سیاوش به دنبال آنها می رود و پس از درگیری موفق می شود پول را پس بگیرد. در فرودگاه به پدرش می پیوندد تا با هم به ایران برگردند.

A man who is a news reporter is going to Germany from America to meet his son who is living there. There he tells his son that he is divorced now. The father is pick pocket by two guys. The son Siavash goes after them and after a fight manages to get the money back. On the airport he joins his father to return to Iran together

توماج موفق به فرار از زندان می شود اما پس از بازگشت به خانه متوجه می شود که همسرش توسط یک فرد ناشناس مورد تجاوز قرار گرفته است. این تنها آغاز مشکلات است زیرا توماج شروع به جستجوی آن شخص می کند.

Toomaj manages to escape from the prison but when get back home he finds that his wife has been raped by an unknown person. This is only the beginning of the troubles as Toomaj begins to search for that person

آقای باهری در آخرین لحظات خود یک زمین کوچک به سرایدار خود آقای کوهساری می دهد اما پسرانش به دنبال آن قطعه زمین هستند. سلطان که دزد است، مریم دختر سرایدار را در بندر هوایی به جیب می زند. او اسناد آن قطعه زمین را در کیف پول دزدیده اش داشت، بنابراین به دنبال سلطان می گردد و او را پیدا می کند. یک داستان عاشقانه بین آنها شکل می گیرد.

In his last moments Mr. Baheri gives his janitor Mr. Koohsari a small piece of land but his sons are after that piece of land. Soltan who is a thief, pick pocketing the janitor's daughter Maryam in the air port. She had the documents of that piece of land in her stolen wallet, so she searches after Soltan and find him. A love story is evolved between them