IIMDB : Ratings, Reviews, iranian films and serial

در فیلم دراکولا,یک معتاد توسط یک دراکولا اسیر می شود. همسر دراکولا از کشتن قربانی جلوگیری می کند. معتاد راهی پیشنهاد می کند که زندگی دراکولا را زیر و رو می کند.

An addict is captured by a Dracula. Dracula's wife prevents him from killing the victim. The addict suggests a remedy which turns Dracula's life upside down

در فیلم بلندیهای صفر ,مرد جوانی که تحصیلات نقاشی را به پایان رسانده به روستای خود بازمی‌گردد و در خانه متروکی، به دور از دغدغه‌ها داستانی را که دغدغه دوران جوانی او بوده را بارها بازنویسی می‌کند؛ ولی هر بار شخصیتی ناخوانده خود را بر ذهن مغشوش او تحمیل می‌کند و اعتراض دیگر شخصیت‌های داستانش را برمی‌انگیزد.

در فیلم ناگهان درخت,فرهاد داستان زندگی خود را برای روانپزشک تعریف می کند و...

Farhad tells the story of his life to a psychiatrist

در فیلم اعترافات ذهن خطرناک من ,مردی از خواب بیدار می شود و نام خود را به خاطر نمی آورد. او نمی تواند به خاطر بیاورد که آیا او یک معتاد است یا سرطان دارد یا شاید فقط شبیه آن است. به همین دلیل وارد بازی ای می شود که برای او در نظر گرفته شده است.

A man wakes up in the middle of nowhere, not remembering his name. He can't remember if he's an addict, or he has cancer or maybe he just looks like it. That's why he enters the game that's been set up for him

در فیلم هفت معکوس,شهروز جوان معتادی است که به تازگی از زندان آزاد شده است. او در حال فرار از گذشته خود است و مصمم است یک بار برای همیشه زندگی خود را تغییر دهد. اما این گذشته اوست که همیشه او را شکار می کند.

Shahruz is a young addicted man who has recently released from the prison. He is escaping from his past and is determined to change his life once and forever. But this is his past that hunting him all the time

در فیلم زوزه مرد,شبانه حمله می کنند. می آیند جیغ و زوزه می کشند. هر کس آنها را بشنود خواهد مرد. وقتی می آیند، نوزادان ناپدید می شوند. بازماندگان در جزایر امنیت پیدا می کنند. جزایر امن هستند زیرا هیچ نوزادی در آنجا نیست. زندگی من از پایان دنیا شروع می شود. گوش های خود را بپوشانید. نوزادان خود را پنهان کنید دنبال گریه هایشان می آیند. مادرم کلمه ای را شنید که بازماندگان به آنها گفته اند....

They invade at night. They come screeching and howling. Anyone who hears them will die. When they come, babies disappear. Survivors find safety on islands. Islands are safe because there are no babies there. My life begins at the world's end. Cover your ears. Hide your babies. They come after their cries. My mother heard a word the survivors have given them. THE HOWLI

داستان فیلم دمرل درباره دومرول جوان دلاوری است که در کشتی همه رقبای خود را شکست داده و به دلیل نداشتن رقیب خوب ناراحت است. او شروع به اذیت کردن مردم می کند تا اینکه یک روز رقیب مناسب پیدا می شود اما سرنوشت برنامه دیگری برای دومرول دارد.

Domrol is a young valiant who has defeated all his rivals in wrestling and is sad because of lack of a good rival. He begins to annoy people till one day the right rival is come but destiny has another plan for Domrol

فیلم نفس درباره یک خانواده ایرانی است که در ایران زندگی می کنند. داستان بهار را روایت می کند که در دهه 70 با پدرش، غفور و مادربزرگش زندگی می کند. او در دنیای کودکانه و سورئال خود زندگی می کند که پر از رویاها و خیالات آنهاست.

Breath is about an Iranian family who lives in Iran. It tells the story of Bahar, who is living with her father, Ghafour and Grandmother during the 70s.She is living in her childish and surreal world, filled with their dreams and fantasies

در فیلم سراسر شب،یک شب، مهتا، یک دانشجوی پزشکی 24 ساله تصمیم می گیرد به کافه آلفاویل سری بزند. او شنیده است که آلفاویل مکان مناسبی برای یافتن داوود مرادی، یک فیلمساز است. او می خواهد بفهمد بین خواهرش و مرادی چه اتفاقی افتاده است که باعث شده خواهرش بیش از دو ماه است که به خواب رفته است - مهتا در راه با یک راننده تاکسی روبرو می شود که ...

One night, Mahta, a 24-year-old medical student decides to pay a visit to Alphaville Café. She has heard that Allphaville is the right spot to find Davoud Moradi, a filmmaker. She wants to figure out what happened between her sister and Moradi, that has caused her sister to fall asleep for over two months - On her way there, Mahta encounters a taxi driver who is accom

داستانی سورئالیستی درباره دکتر سپیدبخت که یک شب هنگام رانندگی با ماشینش به فرشته ای برخورد کرد و دستش با لمس انگشتان آن فرشته به شدت آسیب دید. او مشکلات متعددی در زندگی خود دارد که در طول داستان آشکار می شود. روابط گذشته او با چند همکار زن، پدر پیرش، پسر معتادش که از غرب به خانه برگشته و چند پسر ناشناس که...

A surrealist story about Dr. Sepidbakht who one night when driving hit an angel with his car and his hand is injured deeply by touching that angel's fingers. He has several problems in his life that during the story are unfolds. His past relationships with some women colleagues, his old father, his addicted son who returned home from the west and some unknown guys who