IIMDB : Ratings, Reviews, iranian films and serial

در فیلم خارج از محدوده، محمدجواد حلیمی کارمند ساده دولت است که پس از سال‌ها موفق می‌شود خانه‌ای خارج از محدوده شهر برای خود بخرد. اما در شب دوم سکونت در خانه جدیدش یک دزد به خانه او می‌آید. حلیمی موفق می‌شود دزد را بگیرد اما تحویل دادن او به مقامات داستان دیگری است…

Mohammad Javad Halimi is a simple government's employer who manages after years to buy a house for himself outside the city's limits. But in the second night in his new house a thief is coming to his house. He manages to catch the...

فیلم داستانهای جزیره اپیزود اول: دختر دايي به دريا مي رود و گم مي شود، اما مدتي بعد، پروازكنان با دو بال سفيد در ميان ابرها برمي گردد. پسر عمه (علي) كه بازيگر است و براي بازي در فيلمي در جزيره كيش است، بازگشت دختر دايي را باور مي كند و حتي با او در آسمان پرواز مي كند. گروه نگران مي شود ولي علي صحيح و سالم بازمي گردد. اپیزود دوم: محسن مخملباف كه در جزيره كيش فيلم در را مي سازد، براي حضور در انتخابات مجلس ششم، به تهران مي آيد. اپیزود سوم: دختر نوجواني به نام باران به همراه مادرش براي سفر كوتاهي به كيش مي رود. در گردشي دريايي، با پسري كه خود را «بومي» معرفي مي كند آشنا مي شود و اين آشنايي به يك سفر ذهني و دريايي مي پيوندد. بومي براي مرواريدي كه مي خواهد به باران پيشكش كند به دريا مي رود و در دريا گم مي شود و باران به شهرش بازمي گردد

در فیلم چمدان,اعضای خانواده ای در راه سفر به یكی از شهرهای شمالی كشور، در كنار جاده، چمدانی می یابند. داماد خانواده با شیطنت دیگران را ترغیب می كند كه چمدان را بگشایند. اما با منع پدر همسرش روبرو می شود. عاقبت چمدان از باربند اتومبیل آنها می افتد.

On a road trip to the north the members of the family find a suitcase. They want to open it but the head of the family is not allowing them. This marks the beginning of the adventures for them in the rest of their trip

در فیلم سایه خیال,حسین پناهی دژکوه، نویسنده یک‌لاقبای خیالباف و شاعر ناکامی است که شبی در خلوت تنهایی، در اوج خیال بافی، آدمی به نام غلومی خلق می‌کند، که همه جا مثل سایه به دنبال اوست. از طرف دیگر دوست حسین که قصد ازدواج با دختر همسایه را دارد.او به اصرار دوست ناشرش در محفلی شاعرانه شرکت می‌کند و در آنجا...

فیلم خداحافظ دختر شیرازی اقتباسی از فیلمنامه نیل سایمون با نام «دختر خداحافظی» است. در خلاصه داستان این فیلم آمده است که یکی از شیراز یکی از آبادان و دیگری از تهران! به دلیل شرایط فعلی مجبورند همدیگر را تحمل کنند تا محمود را پیدا کنند.

Based on Neil Simon's Goodbye Girl it is a romantic story Nasim who is from Abadan and Shabnam a widow who lives with her girl. When they both rent the same house they have to deal with each other until find a solution

درفیلم دایره زنگی,تهران جمعه؛ محمد و شیرین تنها تا بعد از ظهر فرصت دارند هزینه صافکاری ماشین تصادفی را که سوار آن هستند تأمین کنند، شیرین جرأت ندارد ماشین پدر را که یواشکی از خانه بیرون آورده و با آن تصادف کرده، با آن وضع به خانه برگرداند. آنها راهی خانه ای در شمال شهر می شوند تا با کاری که انجام می دهند، پول مورد نیاز را تأمین کنند.

Mohammad is sent to an apartment situated in uptown Tehran to install their satellite dishes, while having satellite TV is illegal in Iran. He arrives there with a girl named Shirin who seems to be his girlfriend and is in need of...

در فیلم گیج گاه,در دهه هفتاد شمسی، یک معلم ادبیات و ورزش که مربی کلاس کاراته هم هست، به مادر مطلقه یکی از شاگردان خود علاقه مند می شود. در این میان، اتفاقات عجیب و غیرمنتظره دیگری رقم می خورد، مثل کشیده شدن پای جمشید هاشم پور، ستاره فیلم های اکشن ایرانی دهه هفتاد به قصه.

The movie Gijgah, is about a literature and karate teacher (Hamed Behdad) who falls in love with the divorced mother of one of his students.

در فیلم مفت بر,ما مفت به دست نیاوردیم که مفت از دست بدیم...

در فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما,میرزا ابراهیم خان عکاس باشی وقتی به سفر فرنگ می رود شیفته سینماتوگراف می شود. وقتی بر می گردد تصمیم می گیرد در این زمینه کاری کند و به اشتباه او را پیش ناصرالدین شاه می فرستند. ناصرالدین شاه عاشق یکی از هنرپیشه های یک فیلم قدیمی می شود و برای آنکه به او برسد حکومت را رها می کند!

An abstract retelling of the history of Film in Iran.

در فیلم خواب سفید,رضا کارگر مغازه است. او که فردی ساده است عاشق دختری به‌نام فریبا شده که مشتری مغازه اوست، ولی فریبا فکر می‌کند که او عاشق مریم کارگر کارگاه است. رضا برای خواستگاری فریبا می‌رود، ولی در روز خواستگاری متوجه می‌شود که فریبا شوهر دارد و رضا مریض می‌شود.

Living with his aged father, Reza works in a wedding accessories shop and is in Love with one of the bridal mannequins in the shop window. He falls into some kind of depression when the mannequin is moved away but days after that ...