IIMDB : Ratings, Reviews, iranian films and serial

داستان درباره وصیت نامه است. مردی از دنیا رفته و همه دور جنازه او جمع شده اند. آخرین وصیت او این بود که پس از مرگ جسدش در اختیار دانشگاه علوم پزشکی قرار گیرد تا در تحقیقات پزشکی آنها استفاده شود. اما دخترش که پس از سال ها به خانه بازگشته است، با این موضوع موافق نیست.

The story is about a will. A man has passed away and everybody is gathering around his body. His last will was that after his death his body will be give to the medical university to be used in their medical researches. But his daughter who has returned home after many years is not agreeing with that

یک شورلت ایمپالا نارنجی رنگ از طریق یک قبرستان به سمت یک کشتی غرق شده در وسط یک منظره بیابانی حرکت می کند. بیست و دوم دی ماه سال 65 است. روز قبل، نخست وزیر ایران در مقابل ساختمان مجلس تیراندازی شد.

An orange Chevrolet Impala drives across a cemetery towards an abandoned shipwreck in the middle of a desert landscape. It is the 22nd of January, 1965. The day before, the Iranian prime minister was shot dead in front of the parliament building

یک مادر سالخورده سعی می کند خانواده اش را کنار هم نگه دارد. همه خانواده برای شب تولد مادر در خانه والدین خود جمع شده بودند، اما شب دیدار خانواده به دلیل از دست دادن چیزی به یک فاجعه تبدیل می شود.

An aged mother is trying to keep her family together. The whole family gathered on their parental house for mother's birthday night but the family reunion night turns into a catastrophe due to the losing of something

نیویورک، توکیو و بمبئی همگی زندگی شبانه خود را دارند. تهران هم همینطور. یک دنیای زیرزمینی شبانه که شبیه هیچ چیز دیگری نیست - دختری که به دنبال خوشبختی خود در هرج و مرج این دنیای بلعیده می شود، وارد تاکسی شبانه می شود، غافل از اینکه چگونه زندگی اش قرار است برای همیشه تغییر کند.

New York, Tokyo and Mumbai all have their own nightlife. And so does Tehran; a nocturnal underground world unlike any other - A girl looking for her happiness within the chaos of this swallowing world gets into a night cab, unaware of how her life is going to change forever

فردا مراسم عقد سمیرا است و بهار و پریسا با هیجان در حال خرید هستند. اما شب یکی زنگ می‌زند و می‌گوید عروس مرده و عروسی تعطیل شده است. هر دو شوکه شده اند و آنچه را که شنیده اند باور نمی کنند، به همین دلیل مستقیماً به سراغ نامزد دوستشان، منصور می روند تا از علت مرگ مشکوک او مطلع شوند.

Tomorrow is Samira's wedding ceremony and Bahar and Parisa are shopping excitedly. But at night somebody calls and tells them that the bride is dead and the wedding has been called off. They are both shocked and they cannot believe what they have heard, so they go straight to their friend's fiancé, Mansoor, to find out about the cause of her suspicious death

برخی از دانشجویانی که سینما می‌خوانند، دختری ثروتمند را به امید بازیگر شدن به گروگان می‌گیرند، اما کم کم همه چیز پیچیده‌تر می‌شود و تشخیص واقعی از غیر واقعی برایشان دشوار می‌شود.

Some college students who study cinema take a rich girl as a hostage hoping to become actors but little by little things gets more complicated making difficult for them to distinguish the real from the unreal

هاله و فرهاد به همراه پسر 5 ساله‌شان، امیر، اخیراً در یک مجتمع جدید اقامت دارند. امیر در صحرا، جلوی مجتمع گم شده است، اما پدر و مادرش به زودی او را پیدا می کنند. بعداً امیر به پدرش می گوید که فلانی جسد او را دیده است و این موضوع فرهاد را بسیار ناراحت می کند و او به دنبال مظنونی می گردد که پسر کوچکش را مورد آزار جنسی قرار داده است.

Haleh and Farhad, together with their 5-year-old son, Amir, have been recently resided in a new complex. Amir is lost in the desert, front of the complex, however, his parents find him soon. Later, Amir tells his father that someone has seen his body and this makes Farhad very upset and he's looking for a suspect who has sexually harassed his little boy

«رویا»، مادر دو فرزند، سعی می‌کند رویای نویسنده شدنش را دنبال کند، در حالی که زندگی و رابطه‌اش با همسرش «جهان»، معمار سایه‌دارش، وارد درام جدی می‌شود. که منجر به این سوال می شود که آیا همه چیز واقعی است ...

"Royaa", mother of two children, tries to follow her dream of becoming a writer, while her life and relationship with her shady architect husband "Jahaan", gets into some serious drama; which leads to question if everything is rea

نگار و امیرعلی قصد مهاجرت دارند، اما در آخرین لحظه با وضعیت بحرانی روبرو می شوند: پسرشان بردیا مفقود می شود. اکنون زمان آن است که تمام رازهای خانوادگی را آشکار کنیم.

Negar and Amir Ali are going to immigrate, but at the very last moment, they face a critical situation: their son, Bardiya, goes missing. Now it is time to unfold all the family secrets

در تهران 1916 در جریان جنگ جهانی اول، گروهی از میهن پرستان کمیته مجازات را برای مجازات خائنان تشکیل می دهند. رضا تفنگ چی با رهبری ابوالفتوح میرزا ترورها را آغاز می کند.

In Tehran 1916 during first world war a group of patriots make a punishment committee to punish the traitors. With the lead of Abolfatooh Mirza, Reza Tofangchi begins the assassinations